برو به جهنم بازاریابی(Go to hell marketing )


عنوان :برو به جهنم بازاریابی(Go to hell marketing )

نویسنده : اسرافیل شیرازی

ایمیل :esrafil_shirazi@yahoo.com

چکیده:

اقتصاد علم ثروت اندوزی ، انباشت و گردش سرمایه است نه تامین رفاه .ارزش آفرینی اقتصادی شعاری فریبنده بیش نیست زیرا الگوها و اساطیر اقتصادی اموری کمی هستند و با زندگی کیفی متباین.اقتصادی که در آن موضوع و هدف مصرف است کالایش به پوچی و مسخ مصرف کننده می انجامد .اگر تولید کننده بداند مصرف کننده چه چیز می خواهد کاری برای او انجام نداده است.ارزش آفرینی صاحب سرمایه در حق مشتری افسانه ست.

اقتصاد طبیعی که تعامل و حفظ موازنه با طبیعت را هدف دارد در ازدحام اغواگریهای مزدورانی که خود را بازاریاب می نامند مضمحل گردیده و این پدیده شوم – بازاریابی – طی غفلتی تاریخی لطمات بغرنجی به سلامت محیط کسب و کار وارد آورده.

مقدمه:

((بازاریابی فرآیندی است که از طریق آن افراد و گروهها نیازها و خواسته های خود را از طریق تولید و مبادلۀ محصولات و ارزش با دیگران تأمین می کنند.مدیران باید با شناخت نیازهای مشتریان، برای آنان ارزش افزوده بیافرینند و رضایت آنان را به‌دست بیاورند تا نهایتاً بتوانند با فروش محصولاتشان، برای سازمان خود سود کسب کنند.))   فیلیپ کاتلر

((بازاریابی حسی فرایند شناسایی و تامین نیازها و علائق مشتری به روشی سودآور است .))

شاز اسمیلانسکی

(( تصمیم گیری در مورد بازارهای هدف ، شناخت نیازها و خواسته های بازار هدف ، توسعه کالاها و خدمات برای برآوردن الزامات این بازارها و تکامل برنامه ها یا استراتژی های بازاریابی برای جذب مشتریان مورد نظر و برآوردن نیازهای آنان به صورت سریع تر و بهتر از رقبا))

کریشنا ک.هاوالدار

بطور خلاصه بازاریابی فرایند شناخت مشتری ، معرفی محصول تولید شده توسط شرکت به مشتری و تلاش برای جلب رضایت مشتری تعریف میشود .نهاد این تعاریف اغوا کننده ست در حالیکه منشا بسیاری از مصائب امروز بازار، استراتژی های منبعث از همین گزاره های غلط و گمرا کننده است.قرن بیستم بیش از آنکه دوره ی پیشرفت های سریع علمی باشد قرن شگفتی و بروز شیادهاست ! تسری علم ریاضی به جنبه های مختلف زندگی و تعقیب الگوی کمی با انجام محاسبات بظاهر دقیق یعنی امری که ذاتی این علم است موجد پیدایش علوم نوظهوری است که عمومیتی فراگیر یافته اند و فاجعه تاثیرشان بر زندگی و طبیعت جبران ناپدیر است. کمی توجه به وظایفی که درعبارات فوق توسط فیلیپ و همراهانش لیست شده کافیست تا به ضرورت ساختگی حضور بازاریابان در پروسه تولید وتوطئه بزرگ اقتصادی قرن حاضر پی ببریم. با شناخت بیشتر ازمشتری به سود بیشتر رسیدن ، مشتری را به مثابه میزبان دیدن و رابطه زالویی است. شناخت نیاز مشتری بیشتر از آنکه به بهبود کیفیت زندگی مشتری وبرقراری موازنه در برخورداری دو طرف از سود بیانجامد وظیفه ای جهت تضمین سود صاحبان وسایل تولید و سرمایه ست .اینجانب به این رابطه و سودمند بودن آن برای مشتری با توضیحاتی که در ادامه می آورم مشکوکم .

تولید کالا فرایندی هزینه بر ، فرسایشی با ریسک در سرمایه ست. صاحبان ابزار تولیدبا قدرت و پول و سطح قابل توجهی از دسترسی به اطلاعات نسبت به مشتری از مزیتهایی برخورداند که موجد قدرتی بلامنازع در ایشان گردیده که به مدد آن آتش تهیه مهلکی در بازار تدارک می بینند و مشتری را مسخ و مستاصل می نماید.دراین مدل اقتصادی کالایی که تولید میشود بهبود کیفیت زندگی مشنری و حفظ موازنه با طبیعت هدفش نیست بلکه توسعه و انباشت سرمایه را منظوردارد.انباشتی که بطور بالقوه کاپیتالیزم و گردش آن استعمارمصرف کننده را در بر دارد. بازاریاب فروش و سود سرمایه دار را تضمین میکند .

تولید ، توزیع و فروش بر اساس مدل کاتلر

تحقیقات و پژوهش در بازار ، بخش بندی بازار ، انتخاب بازار هدف ، موضع یابی و موضع سازی محصول در ذهن مشتریان ، طراحی و محاسبات دقیق محصول ، جمع آوری اطلاعات درباره مشتری و بررسی رفتار مصرف کننده به منظور شناخت و شرطی سازی بیشتر مشتری.

شناسایی فرصت ها ، نیاز های بازار و مصرف کنندگان به منظور پیش بینی فروش شرکت ، تحقیق درباره میزان جذابیت وبازخورد تبلیغات ، بررسی تصویر ذهنی مشتری از شرکت یا سازمان به منظور کاهش ریسک در سرمایه گذاری و ماندن در کورس رقابت با رقبا، شناخت نقاط قوت و ضعف رقبا ، کانال های توزیع ، بررسی شیوه های ذهنی تصمیم سازی مشتریان و فرایند خریدجهت تضمین فروش محصول وکسب سهم بیشتراز بازار نسبت به رقبا.ودر نهایت ارائه نتایج موارد مشابه فوق که مثنوی هزار من خروار تحقیقات و مطالعات است به صاحبان سرمایه و وسایل تولید جهت تنظیم و تجدید استراتژیهای تولید محصول و کسب سود بیشتر .

باور اینکه این آتش تهیه از طرف مزدوران ارباب ثروت و سرمایه یعنی بازاریابان به منظور بهبود زندگی و تامین قرار و آسایش خریداران تدارک میشود برای اینجانب دشوار و غیر قابل هضم است.نحو و محتوای فرایند موصوف بهبود کیفیت زندگی مشتری را مد نظر نداشته و مشتری به مثابه نمونه ای آزمایشی تلقی شده و در نهایت هدف مصرف و کسب سود بیشتر است.واکاوی مبحث رفتار مصرف کننده در علم بازاریابی مبین عمق فاجعه است.این مزدوران در شناخت بیشتر مشتریان جهت ارائه الگوهای کمی اثربخش و سود آفرین به اربابان خود بردگی علمی را کامل نموده اند . محصولی که بر اساس آموزه ها و الگوی فیلیپ و همکارانش تدارک و تولید می شود به انحطاط اخلاقی ، الحاد اقتصادی و مسخ مصرف کننده می انجامد.

محاسبه و مطالعه روی خریدار به سود چه کسی است؟

بازاریاب کیست ؟ بازاریاب کسی است که بازار گرمی ، بازار سازی ، بازارگردانی، بازار گرایی ،بازارداری ، و در کل فرهنگ اینجا همه چیز برای فروش موجود است را در غالب تلاشی مذبوحانه با فریب مشتری به منظور تضمین سود و تداوم بهره کشی از مصرف کننده محقق میسازد ومشتری در این هجمه پیچیده و مرکب گریز ندارد! آیا می توان منابع اطلاعاتی مشتری را در فرایند تصمیم سازی و خرید محصول با این مقدار از طرح و تدبیر برابر دید؟

بازاریابی با استعانت از روانشناسی که رسوایی بغرنجی در آستانه قرن بیستم به بار آورده خود را مجهز به امکاناتی ساخته که موجودیتش را در چرخه مسموم اقتصاد مصرف محور ضروری القا می کند.

آیا شناخت نیاز مشتری دروغ و اغواگری است؟

فروش از زمانییکه مشتری میگوید نه شروع می شود. بازاریاب کسی است که میتواند یخچال را به اسکیمو بفروشد! جاعل و لاف زنی که سود بیشتر را نصب العین دارد و با قلب حقیقت محصولش را میفروشد و ضرورت و نیاز مشتری برایش اولویت نیست. مزوری که درپس شعار های اخلاقی فقط سود را تعقیب می کند.

بازاریاب مشاور صادق و صالح مشتری در فرایند تصمیم سازی نیست بلکه مستخدم و مزدور سرمایه داری است که در بازار پیروزی بر رقبا وکسب سهم بیشتر از منافع و انباشت سرمایه را مد نظر دارد. فیلیپ کاتلر یکی از هزاران شیاد هاروارد دیده ای است که با شارلاتانیزم خیره کننده اش گروهی رافریفته ودر بیحوصله گی و رخوت بحثهای سترون اقتصادی تایید تلویحی یافته !

بازاریابی طرح و توطئه ای جهت فروش کالا و خدمات به مشتری با توسل به وعده و فریب است که تامین سود بیشتر از ناحیه فروش بیشتر نه تحقق زندگی مطلوب تر را هدف دارد.

فیلیپ شناخت نیاز مشتریان را اولین گام بازاریابی معرفی کرده در حالیکه شاهد توطئه انزوای فرد بواسطه مقاومت و یا عدم تمایل به مصرف یک محصول هستیم !شعار مشتری پادشاست دروغی تبلیغی بیش نیست! برای مثال فراوری و محصولات ارتباطی با نیاز سنجی و اولویت های مشتری تولید نشده بلکه با فاصله قابل توجهی از کشف آن نوبه ای به فروش رسیده و نقش متناظر یافته. مدلی از اقتصاد سلطه.

در دوره اقتصاد مبتنی بر تولید ،تولید اساس بود و دوره فروش هم تولید منهای فروش تولید زباله محسوب میشد لذا هر دو دوره واجد حداقل هایی در حفظ موازنه زندگی مشتری بودند . فضای داد و ستد واجد شوق و نشاط وهیجان حاصل از انتخاب و آزادی در عمل بود در حالیکه الگوی اخیر که در آن موضوع و هدف مصرف است کسب سود بیشتر مطرح بوده و موازنه ای برقرار نیست . دنیای مطلوبی هم نمیسازد. حتی مصرف بعضی محصولات یا خدمات دردی از مصرف کننده دوا نمی کند.در اقتصاد سلطه هدف استیلا بر مصرف کننده است .این مدل اخیر به هیچکس رحم نمی کند. موجبات هدر رفت منابع و خسارات جبران ناپذیر بر طبیعت و نظام ارزشی و اخلاقی جوامع است. برای کسب سود بیشتر از هیچ عملی ابا ندارد..

وقتی موضوع و هدف تولید مصرف شد مصرف کننده از محصول تعریف می گیرد  و پایگاه اجتماعی فرد تابعی از کالاها و خدماتی است که دریافت می کند.و رشد روانی و اجتماعی شخص سطح مصرف وپایداری در مصرف محصول تلقی می گردد.

سلطه القایی تکنولوژی را با مثال موبایل تبیین می نماییم .وقتی ابر قهرمان تریلر با موبایل دشمنش را تهدید میکند و در تمام مدت حمله و حرکت به سمت هدف رد یابی شده و در صفحه یک مانیتور جزییات سوابق و حرکاتش با سروری در ناکجا آباد رصد و به ناکجاآبادی دیگر مخابره می گردد .ناخوداگاه این مفهوم را به بیننده القا می نماید که دیگر هیچکس مخفی نمی ماند و منجی بشریت اگر موبایل نباشد قطعا موبایل از ابزار حتمی و ضروری اوست .پس ما برای نجات یافتن باید همواره در دسترس باشیم. اینگونه موبایل در زندگی مصرفی ضرورت می یابد و نیاز سنجی و درک نیاز مشتری هم قصه ای فریبنده بیش نیست. نیازهای مشتری تابعی از تکنولوژی شده و در این چرخه جمله معروف نیاز مادر اختراع است چندان معنا نمی دهد .در اقتصاد مصرف محور ما جذابیت می خریم نه ضرورت آرکی تایپ ها تغیر کرده وکیفیت مفهوم ماندگاری و دوام محصول را نمی دهد اتفاقا ویژگی محصولات معاصر تمام شدنی بودن است تجربه مصرف یک محصول با جذابیت و هیجان شما را شرطی میکند وتکرار این تجربه امتیازی است که بظاهر کسب می کنید و با تکرارش مزیتی به فروشنده میدهید. فروش بازار امروز بیشتر از آنکه تابعی از واکنش باشد حاصل کنش مشتری است.تاثیر اغواگری و آتش تهیه بازاریابان ذهنیت و تعریفی تصنعی از ضرورتها و نیاز داده که مصرف کننده به مثابه موجودی مسخ شده بسته ا ی را مصرف می کند که برایش تدارک دیده اند ! اینگونه ست که کار اصلی را بازاریاب انجام می دهد نه تولید کننده و نه فروشنده و نه خریدار که دراساطیر و الگوهای اقتصادی متعارف ملزم به رعایت حداقل هایی از استاندارد به منظور حفظ موازنه و سلامت محیط کسب و کار و طبیعت بودند .

جنگ افروزی استراتژی خلق بازار

در حوزه بازار ما با خلق مواجهیم تا کشف . این تصوری ابلهانه است که با ویزیت چمدانی از محصولات آرایشی و گوارشی و پیله وری در بنگاه های خرد به افزایش فروش و کسب سهم بیشتری از بازار و در نهایت رشد اقتصادی و افزایش شاخص تولید ناخالص ملی دست یابیم. وقتی بدانیم کشورهای مدعی دموکراسی در دنیای معاصر چگونه تئوری کشف بازار را برای ما میراث گذاشته اند و خودالگوی خلق بازار را با روشی کثیف تعقیب می کنند ، این تصور رنگ می بازد.در خلق بازار آنچه باعث تضمین فروش و سود است یه کلمه ساده ولی بغرنج و خسارت بار است ، جنگ . وقتی هدف تولید و خدمات زندگی بهتر و تامین رفاه  و امنیت و سلامت فردی و اجتماعی انسان ودر نهایت برخورداری از زندگی مطلوب تر باشد مصرف کننده صرفا تامین کننده سود بیشتر با مصرف بیشتر تلقی نگردیده و ارائه دهنده کالا و خدمات نفع دو طرف مبادله را می بیند .

چرا محیط کسب و کار به محیط طرح و سلطه تغییریافته؟

کشورهای صنعتی و پیشرفته در مسیر توسعه و پیشرفت خسارات متنابهی به منابع طبیعی و اکوسیسم وارد آورده اند و شیوع و تسری این امر موجبات تغییرات فاجعه باری در حوزه اکوسیسم و آب و هوا شده است! و این در حالیستکه ادامه این روند به قحطی و خشکسالی های دهشت باری می انجامد که محصولات قفسه های هبچ هایپرمارکتی یارای تامین موازنه از دست رفته را ندارد.

درگذشته مزیت نسبی، تابعی از منابع طبیعی خداداد و نسبت‌های عوامل تولید (ضریب سرمایه به کار) بود. اما اکنون دانستن این نکته جالب است که باور رایج در جهان اقتصاد این است که هفت صنعت کلیدی چند دهه‌ی آینده عبارت خواهد بود از:

میکروالکترونیک، بیوتکنولوژی، صنایع تولید مواد جدید، هوانوردی غیر نظامی، مخابرات، ربات‌ها، کامپیوتر و نرم‌افزار آن. همه‌ی این صنایع متکی بر نیروی فکری است و هریک از این‌ها می‌تواند در هر کجای دنیا مستقر گردد. حال این‌که عملاً استقرار این صنایع در هرکجا، بستگی به این دارد که چه کسی بتواند نیروی فکری لازم برای استقرار آن‌ها را سازمان دهد.

در مواجهه با کاهش اندازه‌ی بازار، تولید نیز کاهش می‌یابد و اقتصاد وارد مسیر ناپایدار می‌گردد؛ لذا بی‌نظمی‌ها جایگزین طرح‌ها و برنامه‌های ازقبل پیش‌بینی‌شده می‌گردد. قیمت‌ها بالا می‌روند و تورم، جدالی دائم را با زندگی مردم آغاز می‌کند. تولید کمتر از ظرفیت، تحریم، اخراج موقت، بسته‌شدن شرکت‌ها، کم‌خرجی، بیماری‌های صنعتی و غیره رخ می‌دهند و در این‌جا است که تبلیغات و تشریفات اداری برای تولید بیشتر مضحک جلوه می‌کند.

((برو کار میکن نگو چیست کار که سرمایه جاودانی است کار )) واقعا آنقدر که سرمایه در جامعه امروز ما کار میکند کار سرمایه محسوب میشود؟! حقیقت تاسف بار تر اینکه ارتشاء ، اختلاس ،رانت ، پولشویی و قاچاق و انحصار طلبی ، نظام منطقی و تعادل اخلاقی بازار کسب و کار را بر هم زده است و این ابر بحران جامعه ماست !

این روزها این ادبیات مد شده ! نفر مرتکب قتل عمد می شود و به وکیلی مراجعه میکند و این جمله را حین عقد قرارداد میشنود ،تصادف بوده ممکنه برای خود من هم پیش بیاد ، قاضی روشنفکری رو میشناسم که میتونیم باهاش حکم ابد برات بگیریم و زندانبان بشردوستی رو که پونزده سال حبست رو برات آسون میکنه !

این بازاریابی است ! ره آورد اقتصاد مصرفی ! که در آن نوعا خود انسان نیز به مثابه کالایی است که کالاهای دیگر را به مصرف میرساند و ارزش ها و اصالت ها سودا می شوند و آنچه در این معامله میدهیم حقیت است و آنچه که میگیریم مجاز ! طبیعت محوریتش را از دست داده و قربانی این آز طلبی های لجام گسیخته خود ما هستیم .شما وقتی حقیقت را می فروشید اعتماد و اعتقاد جامعه آسیب می بیند و آسیب این مبانی جبران نشدنی است .جامعه ای که در آن همه چیز را با پول می شود خرید فروشگاهی است که شکاف ایجاد میکند و انسانیت را مثله میسازد ! و این همان انحطاط نگران کننده ای است که موجد فساد و ابتلاست. وقتی دقیق تر به خودمان نگاه کنیم میتوانیم بینیم چقدر در بر هم زدن اعتدال و نظم طبیعی طبیعت واقتصاد طبیعی دست داشته ایم ! چقدر مزدوری و بازاریابی کالا و خدماتی را انجام داده ایم که تامین سود و سلطه خبائث را نتیجه داشته است نه تحقق آسایشمان در زندگی !

من این محصول را نمی خرم، این خدمات را دریافت نمیکنم چون مولود یک استراتژی غلط است .

در قفسه ها کالاهایی را می بینید که به آنها احتیاج ندارید اما برای اغوای شما با جذابیتی انکار نشدنی طراحی و تولید شده اند وشما در برابر وسوسه و کنجکاویتان ضعیف تر از همیشه عمل کرده و آنها را می خرید .حربه قانون بیش از قانون شکنی به کار یغماگران رونق بخشیده است. باید مراقب بود، چون در چنین فضایی تاوان اشتباه چشم را فقط جیبت نمی پردازد.این الگومصرف کننده را به نوعی از پوچی و یاس مبتلا کرده وتهی می سازد!

شرکتی که بوگاتی ویرون را با صرف صرف مخارج هنگفت تولید می کند فروش محصول و سود خود رابه وسواس واما و اگر مشتری در خرید موقوف نمی سازد.

هیچکس از گزند این اراذل در امان نیست مانیفست مصرف گرایی رنگ پوست و ناسیونالیزم نمی شناسد کاملا بی تفاوت رفتار می کند.با استناد به آمارهای رسمی ، میزان ابتلا امریکایی ها به قتل ، غارت ، تجاوز ، خشونت و در کل ناامنی بیشتر از دیگران است.

((مصرف کنندگان به سبک زندگی ترسیم شده از سوی برندهای محبوبشان علاقه مند بوده و اشتیاق نشان می دهند ؛ بازاریابی حسی به آنها کمک می کند تا به بخشی از آن برند و چیزهایی که آن را تداعی می کند تبدیل شوند ))

پی .آر.اسمیت

پی. آر .اسمیت وقیحانه در ترویج این مدل از بازاریابی – حسی – ما را محکومین به مصرف کالا و خدماتی که اربابان سرمایه و تولید تعیین کرده اند معرفی می کند! نکته قابل تامل اینکه میزان آسیب و خسارت وارده در هر جامعه ای برابر با سطح مصرف محصولات الگوی جدید اقتصاد مصرف محور تحت عناوین فریبننده مشتری مداری است .احترام ساختگی و فریبنده بازاریاب را باور نکنید این بسته های اغوا کننده موجد بردگی و عدول کیفیت زندگی است.

تمدن و تکنولوژی مصرف

((سه نوبت غذا خوردن در شبانروز، نشانۀ سازمان اجتماعی پیشرفته ای است. وحشیها یا از پرخوری گرفتار تخمه می شوند یا روزه می گیرند)).وحشیترین قبایل هندیشمردگان امریکایی نگاه داشتن غذای امروز را برای فردا، دلیل بی آبرویی و بی ذوقی می دانند. بومیان استرالیایی هرگز قادر نیستند کاری را که نتیجۀ آن فوراً عایدشان نگردد انجام دهند.)) هر فرد از قبیلۀ هوتنتوت مانند اربابی است که کار نداشته باشد، و زندگی در قبیلۀ بوشمن افریقای جنوبی سور است یا قحطی. در این کوتاه نظری، و همچنین بسیاری از طریقه های زندگی مردم وحشی، حکمتی نهفته است.به محض اینکه بومی به فکر فردای خود بیفتد، از بهشت عدن به هاویۀ غم و غصه سقوط می کند و زردی پریشان خاطری بر چهره او می نشیند؛ در این وقت است که حرص شدت پیدا می کند و سرمایه داری آغاز می شود واز میان می رود. سیاه امریکایی امروز در این مرحله به سر می برد. پیری سیاح روزی از یکی از راهنمایان اسکیموی خود پرسید، به چه فکر می کنی: و این جواب را شنید که : من به هیچ چیز فکر نمیکنم .گوشت فراوان در اختیار دارم آیا فرزانگی واقعی آن نیست که تا ناچار نشویم فکر نکنیم؟ آسایش خاطر انسان اولیه!

معذلک، این بیخیالی دشواریهای شدیدی به دنبال دارد و آنان که توانسته اند از این مرحله بگذرند تفوق حقیقی رادر میدان تنازع برای زندگی به دست آورده اند. سگی که استخوان نیمخورده خود را زیر خاک پنهان می کند،سنجابی که فندق را برای روز دیگر خود نگاه می دارد، زنبوری که عسل را در کندوی خود ذخیره می کند، ومورچه ای که از ترس روز بارانی توشۀ خود را پنهان می سازد، همۀ اینها، نخستین کارگران تمدن بوده اند.))

لیکن اکنون موجد غالب جنگ ها کسانی هستند که کالاهایشان در ذهن ما بعنوان مصرف کننده برتری و رجحان یافته .ما خود موجد برندهایی هستیم که استعمارمان کرده اند. برند حاصل کارکرد ذهنی ماست .اتش تهیه ای که بازاریابان تدارک دیده اند و از لوله تفنگ رادیکالهای تند رو و دیپلماتهای خائن شلیک می شود.در هر شلیک این بازی روبل روسی آنکه می بازد مصرف کننده است ولو اینکه چند شات بیشتر زنده باشد .تسلیحات و تجهیزات کالاها و محصولات مستعمل و مدرن در کنار هم در حال حاضر در بازار خرید و فروش می شود و آنچه که نتیجه نبرد را تعیین می کند شهامت و شجاعت و اعتقاد نیست بلکه سطح دسترسی به تکنولوژی و کیفیت برتر است.

این روزها مد شده هر جستار علمی با این عبارت کلیشه ای آغازمی شود، عصر ما عصر تکنولوژی و دستاوردهای سریع و رشد فزایند ه ارتباطات است ! کمی تامل درباب این عبارات ما را به صاحبان تکنولوژی و اطلاعات می رساند جاییکه انبوهی از بازار گرم کن ها اردو زده اند و در هر سطحی یافت می شوند.دکتر ،مهندس ،وکیل، قاضی ،دیپلمات، مستشار نظامی،برندگان جوایز معتبر بین المللی وتمام کسانیکه در این بالماسکه هولناک به فریب مصرف کنندگان مشغول اند و فقط سود می جویند در حالیکه ما – مصرف کننده ها – روی زمین سوخته شرط می بندیم!

گزارش های این بازاریاب های بازارسازبا ارائه اطلاعات و خیانت و جاسوسی برای اربابان و صاحبان پول و قدرت موجبات طراحی ها و اتخاذ استراتژی هایی هولناکی است که ماهیت وجودی مان را نشانه می رود نه روند مصرف مداوم را ! امروز در جنگ های خاورمیانه اسلحه در یکطرف ابزاری برای دفاع از کیان و خان و مان است و غالبا سبک و ناکارامد و در طرف دیگر تجهیزات نظامی پیشرفته ای که سلطه را محقق ساخته ! دو طرف جبهه به سلاح و دعا محتاجند و تامین کننده ابزار این جنگ به تداوم کینه و نزاع ! موجد این جنگ کسانی هستند که در سطح کارگزاران دول مزدوران بازاریابند.خیلی ابلهانه ست که باور کنیم در دنیایی که امکان رصد کوچکترین اشیاء تا عمق چند متری زمین با لیست تکان دهنده ای از دقیق ترین جزییات آن توسط ماهواره ها و ابزار های الکترونیکی رصد و تعیین می گردد نشود حمله یک کامیون مهمات را به یک ایست بازرسی تشخیص داد !این تصویر بسته ای جعلی جهت فریب ذهن مصرف کننده است که با بررسی های دقیق و مهندسی نرم تدارک و تهیه شده !

اقتصاد سیاسی

تولید کننده ای که به منابع و ثروت عمومی، پول و قدرت سیاسی دست یافته ست حسب تجربه تاریخی سنگین و سنگین تر می شود و خود را به بازار دیکته می کند.در واقع آنچه که شاهدیم شناخت مشتری به منظورتضمین نتیجه تلاش مزورانه بازاریابان –سود قطعی – در قامت مزدوری برای صاحبان وسایل تولید و اربابان قدرت سیاسی است .تشخیص نیاز مشتری وقتی توسط صاحب ابزار تولید صورت گرفت و از دایره فردی شخص خریدار خارج شد جستجوی پاشنه آشیل است که به مسخ مصرف کننده می انجامد.مصرف کننده در این الگو در عین گوارش یک محصول خود گرفتار هضم و گوارش در دستگاهی محاسبه شده است.

طرح نیاز در هزاره سوم منشاء بدبختی است .آرکی تایپ ها تغییر کرده ومعنای این مهم را مرد سوری ، عراقی و افغان به خوبی دریافته که هرگز در خانه ات را به روی بیگانه باز نکن.

امروز با چه کس باید سخن بگویم؟

برادران اشرارند،

و دوستان امروز دوستان محبت نیستند.

امروز با چه کس باید سخن بگویم؟

دلها همچون دل دزدان است،

و هرکس کالای همسایۀ خویش را می رباید.

امروز با چه کس باید سخن بگویم؟

مرد شریف هلاک می شود،

و بی آبرویان به همه جا می روند…

امروز با چه کس باید سخن بگویم؟

هنگامی که کسی با رفتار زشت خویش باید نفرت و خشم را برانگیزد

همه را به خنده می اندازد، گرچه گناه او پلید باشد…

زمانیکه شاعر این ابیات را سروده پیش بینی چنین روزگاری را هدف نداشته لیکن امروز پس از هزاران سال متاسفانه این ابیات گزارش مشترکی از تیرگی معیشت و انحصاط جامعه انسانی میدهد.

سودبرای مشتری

این دیگر جوک خنده دار تری است که ماهیت منویات بازاریابان را پشت نقاب سهم دهی به مشتری در فرایند تولید فاش می سازد! اینکه چه کسی این سود را تعریف و تبیین می کند  و اساسا متناضر این ارزیابی چیست ؟ پرسش هایی ست که پاسخش را همان گزاره اغواکننده در تعریف بازاریابی می دهد.

من این محصول را نمی خرم چون با طبیعتم سازگار نیست.

 

منابع:

کتاب ضد اقتصاد   نوشته ژاک اتالی و مارک گیوم  فصل سوم صفحه ۶۵

کتاب تاریخ تمدن  نوشته: ویل دورانت فصل دوم – صفحه ۱۹

کتاب سیستم اطلاعات بازاریابی نوشته : کیم پال بی ، مارشال ترجمه سهیل سرمد سعیدی

کتاب بازاریابی حسی نوشته : شاز اسمیلانسکی   صفحه ۱۰

کتاب بازاریابی صنعتی   نوشته : کریشنا ک .هاوالدار   فصل چهارم صفحه ۶۷

کتاب مدیریت بازاریابی نوشته : پرویز درکی فصل های سوم ،پنجم و هشتم

کتاب رفتار مصرف کننده نوشته : دل هاوکینز ، راجر بست ، کنث کانی فصل ۱ول صفحه ۲۷

کتاب استراتژی بازاریابی نوشته : اورویل سی واکر ، هارپر دابیلیو بوید ، جان مالینز ، ژان کلود لرش بخش های سوم و چهارم کتاب